محل تبلیغات شما

چند روز میشد که میخواستم پست بزنم ولی حس وحالش نبود شایدم چون تو گروه کافه بودم دیگه وقتی برای نوشتن نبود

+ اولین اتفاق این بود که طی صحبتهای یهویی که پسری در غیاب همسری ودختری داشت منو یهو غافلگیر کرد ودرتمام طول صحبت کردناش من فقط نیگاش میکردم چیزی درست حسابی از حرفاش نمیعهمیدم فقط به این فکر میکردم که پسرکی تا دیروز دغدغه بزرگ شدنش و انتخاب مدرسه رفتنشو داشتم

الان دیگه ترم آخرش هست وداره برام از مهمترین انتخاب زندگیش حرف میزنه

یهو بخودم اومدم ودیدم حرفاش تموم شده ومن از سر جمع حرفاش ابنجوری فهمیدم که میخواد زن بگیره

دلم یهووهری ریخت پایین اینقدر هول شده بودم که دست وپامو گم کرده بودم

فقط پرسیدم کیه؟

کجا باهاش آشنا شدی؟

چند سالشه؟

با تعجب پرسید مامان خوبی ؟

من کی گفتم کسی روانتخاب کردم گفتم نظرت در مورد زن گرفتنم چیه

یه نفس راحت کشیدم وگفتم خب ازاول میگفتی گفت مادر من پس تا الان داشتم قصه حسین کرد تعریف میکردم

خودمو از تک وتا ننداختم ژست مادرانه ای بخودم گرفتم وبراش بالای منبر رفتم وکلی از خصوصیات وشرایط ازدواج براش گفتم سر وپا گوش بود

اخرش بهش گفتم من به نظرت احترام میزارم اگر کسی مد نظرت هست بگو تا برم تحقیق کنم گفت نه هنوز کیس مناسبی پیدا نشده خواستم خودت در جریان باشی ودنبال کیس مناسب بگردی

فقط لطفا دررانتخاب کیس مناسب دو آپشن مهمو در نظر بگیر یکی اینکه از دوربین متنفر باشه ودیگه اینکه به جک وجونورا هم کار نداشته باشه بزاره زندگیشونو بکنن

بعدش خودش زد زیر خنده گفت البته یه گزینه مهم هم که ازهمه مهمتره اینه که مث خودت باشه شیطون وباحال البته بدون اپشن گیر دادن

واینجوری شد که پسرم اکی داده والبته در فرس زمانیه یه ساله که هم تکلیف فوق لیسانس وسربازیش معلوم بشه

حالا من مثلا باید بشم مادرشوهر وهرجا میرم چشمم دنبال دختر خوب باشه

الهی که همه جوونا عاقبت بخیرربشن واونی که هم کفو خودشون هست قسمتشون بشه



++واما ماجرای دوم که مربوط به بیماری همسری میشه

اول بگم الهی هیچ مردی بیمار وخونه نشین نشه که هم خودشو هم همسرشو بیچاره میکنه

از دوروز پیش همسری حالش بود مرتب سرد وگرمش میشد تا اینکه پریروز یهویی تب ولرز شدید وگلاب بروتون دچار اسهال واستفراغ شدید شد

بماند که با چه بدبختی بردمش دکتر همونجا دوتا آمپول بهش زدن تا تب ولرزش کمتر شد

وقتی اوردمش خونه دورازجونش رنگش مثل میت شده بود

از اینجا به بعد دکتریم گل کرد از انواع دمنوشهای طبی گرفته تا پوره های مختلف اونم چون بیحال بود جون مخالفت نداشت فقط دهنشو باز میکردم ومیریختم تو دهنش اونم قورت میداد

دیروز دیگه اوج بیماریش بود هیچ جوری لامصب بند نمیومد کم مونده بود جاشو دم دستشویی بندازم

اینقدر بهش محلول سرم ودم کرده های مختلف دادم ولی هیچکدوم کارگر نبوداینبار دیگه دختری هم به کمکم اومد هرچی نمیخورد اون بزور بهش میداد ومجبور میشد بخوره

ولی شب دیگه حال نداشت هرچی بهش میگفتم پاشو بریم یه دکتر دیگه میگفت خوبم دکتر گفت ویروسه وخودش دوره داره

تا امروز که اقای همسر محترم یهو هوس روزه گرفتنم گرفت گفت حالم بهتره میخوام روزه بگیرم

هرچی گفتم نه گوش نکرد عصبانی بهش گفتم یعنی اگر ببینم بیشتر از دوباربری دستشویی خودم میام اب میریزم توحلقت

یهو دیدم صداش نمیاد فکر کردم خوابیده بعدش دیدم یواشکی رفته دستشویی شیراب رو باز کرده وداره اواز میخونه مثلا داره دستشو میشوره که من هیچی نگم بعدشم رفت حمام شروع کرد به اواز خوندن که مثلا حالش خیلی خوب

یعنی یه جوری اواز میخوند که مرده بودم از خنده

خلاصه اینکه از حمام دراومد کلی شاد وشنگول

بهش گفتم فقط خدا بهت رحم کنه امارتو دارم فعلا دوتا

در حالیکه قیافه حق بجانب بخودش گرفته بود وگفت فک نکن نفهمیدم این دو روزه تو ودختر جونت چه بلاهایی سرم اوردین هر چی خواستین تو حلقوم منه بیچاره ریختین

دختری میخندید ومیگفت بخدا شما دوتا زوج بینظیری هستین نه به اون قهر ودعواتون نه به این عشقولانه هاتون

فعلا که خدا روشکر حالش بهتره وضعف هم نداره

الهی خدا همه بیماران را شفا بده

پ.ن

ببخشید طولانی بود خیالم که بابت بهترشدنش راحت شد بعد چند وقت یهو نوشتنم گرفت



بالاخره انتظار بسر اومد...

اندرحکایت این روزهای ما...

وبازهم شروع دلتنگی...

هم ,بهش ,گفتم ,فقط ,یهو ,یه ,که هم ,بهش گفتم ,اینکه از ,های مختلف ,نه به

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه ساعت مچی مردانه مارک دار تهیه و توزیع مواد پتروشیمی کتابخانه عمومی ولی عصر (عج) اصفهان حافـــــــــــظانه peecohanra Paul's info bianbian مرکز فروش مستقیم و بی واسطه مخازن پلی اتیلن فروشگاه خرید ام پی تری پلیر گلدان اسپیکر دار پرتابل رومیزی 2020 میس سارا