محل تبلیغات شما

امروز روز خاطره انگیزی برام هست

یه حس خوبی دارم خاطرات 24 سال پیش مثل فیلم سینمایی از جلوم رد میشه

خاطره ارایشگاه رفتنم و وقتی همسری منو اونجا دید اینقدر هول شد که بجای اینکه از کار آرایشگر تعریف کنه زد برجک ارایشگر را با خاک یکسان کرد

وقتی ارایشگر که دوست مامان بود گفت اقای داماد عروستون چطور شده همسری گفت خانم بازار گرمی نکنید عروس من خودش ماهه نیازی به خوشگل شدن نداشت یعنی همه پوکیدن از خنده (حالا فک کن مادرشوهر هم اونجا بود ولی انصافا هیچ عکس العمل بدی نشون نداد)

بعدش جای اینکه ماشین عروس داماد اختصاصی باشه یه ایل ادم تو ماشین مون اومدن منم با اون چتر دستم تو ماشین جا نمی شدم

داماد بیچاره نمیتونست منو جا بده تو ماشین

یا خواهر ومادرو خاله ودختر خالمو

اخه یکی نبود بگه ماشین عروس گفتن نه کاروان عروس

خلاصه با هر بدبختی بود رسیدیم سالن ومراسم شروع شد

خنده دارترین قسمت مراسم مون هم رقص دونفرمون بود فیلمبردار گیر داده بود باید تانگو برقصید

حالا تانگو رو کجای دلمون میزاشتیم بالاخره با هر بدبختی بود یه رقص دونفره ازمون گرفت

ناگفته نمونه که الان فیلمشو دختری میبینه کلی به همون میخنده از بس ضایع بودیم

ودیگه اینکه

داماد خوشبخت یه لحظه رونمیخواست از عروس خانم جدا بشه تا جایی که صدای مامانم دراومد

اومد زیر گوشم گفت بفرستش بره همه مهمونا خسته شدن میخوان راحت باشن بالاخره داماد جونی رضایت داد وقسمت مردونه تشریف برد

وبعدشم که مراسم تموم شد داشتم از پله های تالار پایین میومدم از اول پله سر خوردم که اگر همسری منو نگرفته بود تا پایین پله ها اسکی کرده بودم

حالا فک کن با لباس عروس وکفش ده سانتی چه میشد

بعدشم که رسیدیم خونه خودمون وبابا وپدرشوهری ما رو دست به دست دادن وکلی ارزوودعایخوب برامون کردن

وخداروشکر که تا الان دعاشون برامون مستجاب شده امیدوارم تا اخر هم همینطور باشه

طبق عادت هر ساله امروز دوباره فیلم عروسیمو میزارم وباهاش کلی حال میکنم


پ ن

1: امیدوارم وسیله ازدواج برای همه جوونها فراهم بشه وهمشون عاقبت بخیر وخوشبخت بتونن در کنار شریک زندگیشون سعادتمند باشن


2: امسال یه کار باحال کردیم من برای همسری روز مرد یه ساعت خریدم واونم برای سالگرد ازدواجمون برای من خرید یه ست کامل

که البته بازتابش خیلی خنده دار بود دختری واکنش نشون داد وگفت فک کردین تازه عروس دامادین که ازاین کارا میکنید

وبا لهجه بهتاش میگفت( ای خداا وله کن بابا بیخیال) سن وسالی ازتون گذشته

همسریم میخندید ومیگفت دل که جوون باشه همسرماه هم داشته باشی همین میشه (یعنی من کم مونده فکم بچسبه به زمین )وایششش گفتن دختری با غش غش خندیدنمون کامل شد





بالاخره انتظار بسر اومد...

اندرحکایت این روزهای ما...

وبازهم شروع دلتنگی...

یه ,عروس ,داماد ,ماشین ,همسری ,هم ,تو ماشین ,هر بدبختی ,ماشین عروس ,بدبختی بود ,با هر

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Daniel's blog چشم انتظاری های ماهی کوچک درون حوض! به نام خدایی که مسی را آفرید تا رونالدو بی سرور نماند Learning English یک مجله خبری پر از خبرهای شاد و دوست داشتنی خرید ساعت | وب سایت معرفی انواع ساعت مچی نمایندگی ایمان همسفران وبلاگ نماز زیباتریرین تجلی عبودیت warfamonding برگزیده ی آثار جواد نعیمی